♥♥ |
||
|
و حالا اینجا حالا اعتراف میکنم که باید هیچوقت به سمت شعر نمیرفتم. این شعر...همین شعر ِلعنتی زندگی ام را آنقدر روی دستهایش چرخاند تا رسیده ام به اینجا که درین نیمه شب ِتنهای ِ بدون ِتو ، درست وقتی میان بودن و نبودنت گیج میخورم،چشمم روی بیت های مانده و فرستاده و درسی که باید بخوانم خشک شده و تو هی میان این ذهن ِ پر از آشفتگی جولان بدهی و نبودنت را به رخم بکشی... من اشتباه کردم اگر فکر میکردم "ادبیات" زندگی م را آنقدر لطیف میکند که فراموش میکنم دنیا پست است... گدایی کردن محبت پست ترین و منفور ترین چیزی است که میشود در زندگی داشت.
دوستی دارم که نه از شعرها چیزی میفهمد و نه شعری بلد است... و نه در تمام عمرش مصرعی گونه هایش را خیس کرده... من فکر میکنم او بی آنکه بداند شبها خوشبختی را بغل گرفته و آرام میخوابد... همه چیز از آنجا شروع میشود که دیگر هوای خرداد و اردی بهشت برایت توفیری نداشته باشد حتی اگر غرق در عطر یاس باشد..
+
تاریخ یکشنبه 95/3/2ساعت 9:27 عصر نویسنده تسنیم
|
بدون نظر
|